عشق نگار، سر سویدای جان ماست


ما خاکسار کوی تو، تا در توان ماست

با خلدیان بگو که، شما و قصور خویش


آرام ما به سایه سرو روان ماست

فردوس و هر چه هست در آن، قسمت رقیب


رنج و غمی که می رسد از او، از آن ماست

با مدعی بگو که تو و “جنت النعیم”


دیدار یار، حاصل سر نهان ماست

ساغر بیار و باده بریز و کرشمه کن


کاین غمزه، روح‏پرور جان و روان ماست

این با هشان و علم فروشان و صوفیان


می‏نشنوند آنچه که ورد زبان ماست